نصف شب
اون مهربان امد و رفت
اون مهربان بی صدا امد و با صدا رفت
اون مهربان دلم را برد
خانه ام را روشن کرد
دلم را هوایی کرد و رفت
گلی کاشته شد
ابی به پای گل ریخته شد
میوه نیامده رفت
گل رفت
باد غیرت وزیدن گرفت
در چشم بر هم زدنی همه را با خود برد
دلی را خونی کرد دلی را پریشان کرد
می گفت تا همه جا هستی
گفتم هستم
نه او بود
او گناهی نداشت
ملاحظات او را برد
تگرگی زد و گل را ریخت
دوستی را باد برد
به اسمان رفت
رفت تو کویر
نه گیاهی نه ابی و نه گلی
خاطره ای ماند
نقشی و یادی
دوستت دارم چه باشی چه نباشی
در دلم برای همیشه هستی
دوست داشتی می تونی بیایی
خانه پاکیزه است
گل را دو باره می کاریم
اب می دهیم و به پای گل میمانیم
هستم
فراموشت نمی کنم